عوامل مرگ تدريجى

 عوامل مرگ تدريجى

بعضى از خوردنيها و آشاميدنيها كه جزو غذاهاى بسيار مرسوم ملتها شده اند، صرف نظر از اين كه فاقد مواد ويتامينى ، و قدرت غذائى هستند، براى انسان بطور تدريج ، ايجاد مرگ مصنوعى مى نمايند.دخانيات  دخانيات كلمه اى است عربى مشتق از ((دخان )) كه در لعنت به معنى دود است ، بنابراين هر چه ايجاد دود كند به نام دخانيات ناميده مى شود، ولى در اصطلاح امروز، دخانيات به توتون ، تنباكو، و مشتقات اينها مانند سيگار، چپق ، و قليان گفته مى شود.دخانيات چنانچه از معنى آن پيداست غير از دود چيزى نيست و دود همان كلمه اى است كه انسان از شنيدن آن تنفر دارد، زيرا كلمه دود انسان را بياد تاريكيهات ، تيره گيها و خفقانه مى اندازد، دود يعنى ظلمت و فشار روح و دل .آرى همين دخانيات است كه جسم و روح ما را مى فشارد، صورت گلگون جوانان را به تيرگى و سياهى مى كشاند، و قلب روشن آنان را تير و تاريك مى سازد، و همان دود است كه اخلاق نيكوى انسانها را به تندى

ادامه نوشته

سياستهاى آمريكا در مبارزه با انقلاب اسلامى  

سياستهاى آمريكا در مبارزه با انقلاب اسلامى 

الف - توطئه هاى قبل از پيروزى انقلاب اسلامى 1 - طرح كودتاى نظامى مى بينيد كه هى مهره مهره مى آورند مى گذارند كه بلكه بتوانند يك كارى بكنند، نميشود اين كارشناس هاى آمريكا ديدند كه حكومت نظامى كار را بدتر كرد، دولت نظامى كار رااز آن هم بدتر كرد، حالامى خواهند فرض كنيد طرح بدهند كه كودتاى نظامى ! كودتاى نظامى مگر غير از نظامى است ؟ كودتاى نظامى معنايش اين است كه باز يك نظامى مى آيد سركار و باز يك خرده زيادتر مردم را مى كشند مردم كه ايستادند برايش ، مقابلش . اينها بايد، اين كودتاچى هائى كه احتمال من مى دهم كه بكنند - احتمال است ولى بعيد به نظر من ميآيد - اينها بايد بدانند كه ما اينها را شناختيم .(269) 2 - به كارگيرى اشرار(يك ) نقشه ثالثى كه شيطنتش

ادامه نوشته

عاشورا، روز غم

عاشورا، روز غم قال الرّضا عليه السّلام :مَنْ كانَ يَوْمُ عاشورا يَوْمَ مُصيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكائِهِ جَعَلَ اللّهُ عَزّوَجَلّ يَوْمَ القيامَةِ يَوْمَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِهِ.ترجمه :امام رضا عليه السّلام فرمود:هر كس كه عاشورا، روز مصيبت و اندوه و گريه اش باشد، خداوند روز قيامت را براى او روزشادى و سرور قرار مى دهد.لبحارالانوار، ج 44، ص 284محرّم ، ماه سوگوارىقال الرّضا عليه السّلام :انَ اَبى اِذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا يُرى ضاحِكاً وَ كانَتِ

ادامه نوشته

گريه بر حسين

قالَ الرّضا عليه السّلام :يَا ابنَ شَبيبٍ! اِنْ كُنْتَ باكِياً لِشَئٍ فَاْبكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلىّ بْنِ اَبى طالبٍ عليه السّلام فَاِنَّهُ ذُبِحَ كَما يُذْبَحُ الْكَبْشُ.ترجمه :امام رضا عليه السّلام به (ريّان بن شبيب ) فرمود:اى پسر شبيب ! اگر بر چيزى گريه مى كنى ، بر حسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام گريه كن ، چرا كه او را مانند گوسفند سر بريدند.بحارالانوار، ج 44، ص 286مجالسى به ياد اَئمّه

ادامه نوشته

محبت اساس موفقيت خانواده

اخلاق در خانواده : محبت اساس موفقيت خانواده اعضاء يك خانواده كه ركن مهم آن زن و شوهر هستند، گذشته از ضرورتهائى كه آنها را دور هم جمع مى كند، بايد از پيوندى مقدس و درونى كه همان محبت و احساس علاقه به يكديگر است ، برخوردار باشند.زن و شوهر نبايد به حكم ضرورت ، با هم زندگى كنند، در هنگام ساختن يك بنا، ميان آجرها هرگز علاقه در كار نيست ، فقط به حكم ضرورت در كنار هم قرار گرفته اند.ولى در كانون خانواده چطور؟ آيا در زندگى مشترك آنها هم بايد به حكم ضرورتها و ناچاريها با هم باشند؟ مسلما خير، كانون خانواده بايد از بنياد محكمترى كه همان علاقه و محبت است ، برخوردار باشد، حكمت متعاليه حضرت حق ، در يك حسابرسى و نقشه كشى دقيق بهترين فرصت را براى پى ريزى اين بنياد در اوائل ازدواج ايجاد كرده است ، شور و نشاط جوانى ، شهوت و احساس محبت بسيار به همسر در اوائل ازدواج ، فرصت طلائى است كه همراه با پيوند جنسى ، پيوند دو قلب هم انجام گيرد و اين عروس و داماد هستند كه بايد از اين فرصت و بهانه ، نهايت استفاده را بكنند، و با انجام عوامل محبت آن را به گونه اى گسترش دهند كه تا پايان عمر همديگر را دوست و دلسوز هم بدانند.

دوزخى كيست؟

دوزخى كيست؟
جعفر بن يونس، مشهور به ((شبلى )) ( 335- 247) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى، و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود. در شهرى كه شبلى مى‏زيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت . برخى او را سخت دوست مى‏داشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان خيل دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامى و حكايت‏هايى از او شنيده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مى‏گذشت.

ادامه نوشته

سرنوشت قاتلان سيد الشهدا و يارانش

سرنوشت قاتلان سيد الشهدا و يارانش

ابن شهر آشوب به سند معتبر روايت كرده است كه حضرت امام حسين عليه السّلام به عمر بن سعد گفت كه به اين شادم بعد از آنكه مرا شهيد خواهى كرد، از گندم عراق بسيارى نخواهى خورد، آن ملعون از روى استهزا گفت كه : اگر گندم نباشد جو نيز خوب است ، پس چنان شد كه حضرت فرموده بود، و امارت رى به او نرسيد، و بر دست مختار كشته شد. ايضا روايت كرده است كه بويهاى خوشى كه از انبار حضرت غارت كردند همه خون شد، و گياهها كه برده بودند همه آتش در آن افتاد.و به روايت ديگر: از آن بوى خوش هر كه استعمال كرد از مرد وزن البته پيس ‍شد. ايضا ابن

ادامه نوشته

چند داستان زیبا

بهمنيار و بوعلى  

بوعلى در حواس و در فكر انسان فوق العاده اى بوده و شعاع چشمش از ديگران بيشتر و شنوايى گوشش تيز تيز بود. به طورى كه مردم درباره او افسانه ها ساخته اند.مثلا مى گويند هنگامى كه در اصفهان بود، صداى چكش مسگرهاى كاشان را مى شنيد.شاگردش بهمنيار به او گفت : شما از افرادى هستيد كه اگر ادعاى پيغمبرى بكنيد، مردم مى پذيرند و واقعا از خلوص نيت ايمان مى آورند.بوعلى گفت : اين حرفها چيست ؟ تو نمى فهمى ؟بهمنيار گفت : نه . مطلب حتما از همين قرار است . بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد كه مطلب چنين نيست . در يك زمستان كه با يكديگر در مسافرت بودند و برف زيادى هم آمده بود، مقارن طلوع صبح كه مؤ ذن مى گفت ، بوعلى بيدار بود و بهمنيار را صدا كرد.بهمينيار گفت : بله .بوعلى گفت : برخيز.بهمنيار گفت : چه كار داريد؟بوعلى گفت : خيلى تشنه ام . يك ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى كنم .بهمنيار شروع كرد استدلال كردن كه استاد، خودتان طبيب هستيد. بهتر مى دانيد معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مى شود و ايجاد مريضى مى كند.بوعلى گفت : من طبيبم و شما شاگرد هستيد. من تشنه ام شما براى من آب بياوريد، چكار داريد.باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه درست است كه شما استاد هستيد و لكن من خير شما را مى خواهم من اگر خير شما را رعايت كنم ، بهتر از اين است كه امر شما را اطاعت كنم . پس از آنكه بوعلى براى او اثبات كرد كه برخاستن براى او سخت است .گفت : من تشنه نيستم . خواستم شما را امتحان كنم . آيا يادت هست به من مى گفتى : چرا ادعاى پيغمبرى نمى كنى ؟ اگر ادعاى پيغمبرى بكنى مردم مى پذيرند. شما كه شاگرد من هستى و چندين سال است پيش من درس ‍خوانده اى ، مى گويم ، آب بياور، نمى آورى و دليل براى من مى آورى ، در حالى كه اين شخص مؤ ذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پيغمبر اكرم (ص ) بستر گرم خودش را رها كرده و بالاى ماءذنه به آن بلندى رفته است تا آن كه نداى (اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ) را به عالم برساند. او پيغمبر است ، نه من كه بوعلى سينا هستم

ادامه نوشته